تحولات منطقه

۳۰ آذر ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۴
کد خبر: ۷۳۲۶۸۱

‌شخصیت علمی و معنوی حضرت زینب و همسر بزرگوارشان جناب عبدالله بن جعفر

حجت الاسلام حسن طالبیان شریف، استاد حوزه علمیه
زمان مطالعه: ۲۵ دقیقه

قدس آنلاین: یکی از مشاهیر تاریخ صدر اسلام ،حضرت زینب سلام الله علیها هستند .شخصیتی بسیار  برجسته و  تاثیر گذار در اسلام که نمی توان نام و یاد و برکات علمی و معنوی حضور ایشان را در جامعه اسلامی آن روزگار  انکار نمود. اگر کسی به  تاریخ صدر اسلام مراجعه کند  و  شخصیت علمی و معنوی مردان و زنان صاحب کمال صدر اسلام را بررسی  نماید ، بدون شک و تردید ،‌ یکی از شخصیتهایی که جذب کمالات علمی و معنوی او می گردد و به راحتی نمی تواند از  ایشان عبور کند ، شخصیت با عظمت  حضرت زینب سلام الله علیها است‌. شخصیت برجسته  علمی و معنوی  حضرت زینب سلام الله علیها دختر امیرالمومنین علی علیه السلام  آنقدر در اوج کمال است که  قلم فرسایی پیرامون جلالت و عظمت ایشان ، جرات می خواهد .کمتر محقق مدقق فهمیده ای  پیدا می شود که ادعا کند ، من اوج کمال شخصیت ایشان را درک کرده ام و به حاق واقع مطلب رسیده ام. این بانوی مجلله و مکرمه ،‌ چهره ای نامدار و شاخص و معروف در بین مسلمین هستند و نامشان با امام حسین علیه السلام و کربلا پیوند خورده است.ایشان از خاندان نبوت هستند و مورد لطف و عنایت خاص رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله

.حضرت زینب سلام الله علیها ، از اصحاب پیامبر اسلام بلکه نوه دختری ایشان و مورد لطف  عنایت خاص ایشان بوده اند.

پیامبر اسلام در سن ۲۵ سالگی با ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها که ایشان نیز جوان و تقریبا هم سن و سال پیامبر بودند ،ازدواج کردند.

پیامبر ، چهره ای بسیار زیبا ، نمکین  جذاب و دلربا داشتند و به مکارم اخلاق ، مزین بودند.

خدا در قرآن ، اخلاق پیامبر را اینگونه توصیف می نماید که :

 "انک لعلی خلق عظیم."

بدرستی که تو دارای اخلاق بسیار با عظمتی هستی.

 پیامبر به این زیبایی و خوش اخلاقی با حضرت خدیجه که ایشان نیز بسیار زیبا و خوش اخلاق    بود ، ازدواج کردند.هر دو در کمال عقل ، ادب ، معنویت ، تواضع و مهربانی بودند .حضرت خدیجه ، به عقیله قریش معروف بود و ملکه عرب و بسیار دارای شخصیت برجسته در میان عرب  بود.آنچنان ثروتمند بود که اموال تجاری ایشان با ۸۰ هزار  شتر در بلاد مختلف ، حمل می شد.ثروتمندان زیادی به خواستگاری حضرت خدیجه آمدند ولی به هیچیک پاسخ مثبت نداد ، ولی چون می دانست که حضرت محمد صلی الله  علیه و آله ، همان پیامبر آخرالزمان است که انبیا به آمدن ایشان بشارت داده و بهترین انبیا الهی است و به زودی ،مبعوث به رسالت می شود ، با ایشان ازدواج کرد.تا موقعی که حضرت خدیجه ،‌زنده بود ،‌پیامبر ،‌با زن دیگری ازدواج نکرد .پس از وفات حضرت خدیجه ، پیامبر با زنان متعددی ازدواج کرد اما بهترین و  محبوبترین زن پیامبر ،‌حضرت خدیجه بود.

حضرت خدبجه ، نه  تنها در میان زنان پیامبر  ، از نظر ایمان ،تقوا ، ادب ، عقل ، معنویت و کمالات علمی و معنوی  ممتاز و بی نظیر بود بلکه به تصریح فرمایش پیامبر ، جزو ۴ زن با فضیلت در طول تاریخ بشریت است و جزو ۴ زن برتر  بهشت.

پیامبر همیشه از حضرت خدیجه ، تعریف و تمجید می کردند .حاصل ازدواج پیامبر با حضرت خدیجه ، چهار دختر گردید که به ترتیب سن عبارت بودند از زینب ، ام کلثوم ،‌رقیه و فاطمه.

در میان این ۴ دختر با ایمان،  خوش اخلاق وصاحب کمال ، برترین ایشان حضرت فاطمه سلام الله علیها بودند.این چهار خواهر با یکدیگر مهربان و صمیمی بودند و مایه فخر و مباهات پدر و مادر خویش بودند بالاخص حضرت فاطمه که رسول خدا ، ایشان را بهترین زنان امت اسلام بلکه بهترین زنان بهشت معرفی فرموده اند.

موقعی که پیامبر اسلام در سن ۴۰ سالگی ، یعنی ۱۵ سال پس از ازدواج با حضرت خدیجه ،‌اظهار نبوت نمود ،‌ اولین کسی که اظهار اسلام کرد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و اولین کسی که از زنان  اظهار اسلام کرد ،‌ حضرت خدیجه بود.

پیامبر نسبت به همه فرزندان بالاخص  دخترانش بسیار مهربان بود.

اولین دختر ایشان که متولد شد ، "زینب" نام گرفت.

زینب یعنی زینت پدر.

زینب ، علاقه زیادی به پیامبر داشت و متقابلا پیامبر نیز به ایشان محبت خاصی داشتند.دختران پیامبر ،‌یکی پس از دیگری ازدواج کردند تا نوبت ازدواج حضرت فاطمه - کوچکترین  و بهترین دختر پیامبر - رسید.

خواستگاران مختلف و متعدی برای ازدواج با ایشان آمد ، اما تنها کسی که پیامبر ، ایشان را برای ازدواج پسندیدند ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بودند.پسر عموی پیامبر و تربیت شده پیامبر و اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد و مسلمان شد .پیامبر ایشان را بهترین امت اسلام می دانستند و لذا برای ازدواج با  بهترین زن امت اسلام حضرت فاطمه  ، ایشان را به عنوان بهترین خواستگار ، انتخاب و پذیرفتند.پیامبر ، قبل از شهادت خود ، در غدیر خم در حضور جمعیت فراوان مسلمین ، ایشان را به عنوان وصی و خلیفه و  جانشین خود معرفی کردند.حاصل این ازدواج ۴ فرزند شد.دو فرزند پسر به نامهای امام حسن و امام حسین علیهما السلام و دو دختر به نامهای حضرت  زینب و حضرت ام کلثوم.البته در آخرین سال از عمر حضرت فاطمه ، به جنینی ۶ ماهه باردار بودند که پسر بود و نامش را "محسن " گذاشته و منتظر تولد ایشان  بودند که در جریان حمله به خانه حضرت زهرا -که منجر به شهادت حضرت زهرا شد- ،به شهادت  رسید.

در حدود سال پنجم هجری ، اولین دختر حضرت علی و حضرت فاطمه ، متولد شد. پیامبر ،‌به امر خدا ،‌نام این نوزاد را "زینب " گذاشتند.یعنی زینت پدر و همنام  اولین دختر خود که" زینب" نام داشت.هنگامی که پیامبر به نوزاد ،  نگاه کردند ،‌ خوشحال بودند.فرمودند شبیه حضرت خدیجه است و حرمت و احترام او را نگه دارید و حاضرین به غایبین اعلام کنند.

زینب ، نوه زیبای پیامبر و دختر امیرالمومنین و حضرت زهرا ، روز به روز ، بزرگتر  و زیباتر می شد.لطف و محبت پیامبر و پدر و مادر شامل حال او می شد.برادران بزرگتر ایشان ، امام حسن و امام حسین نیز بسیار ایشان را دوست داشتند .حدود یکی دو سال بعد ، دختر دوم امیرالمومنین  و حضرت زهرا متولد شد که نامش را "ام کلثوم " گذاشتند به نام دختر دوم پیامبر اسلام.

این دو خواهر نیز به یکدیگر بسیار مهربان و صمیمی بودند و در خدمت پدر و مادر و جد خویش پیامبر اسلام ، زندگی خوشی داشتند.حضرت علی علیه السلام ،‌ برادر بزرگتری از خود داشتند که نامش  "جعفر"بود و بعد از حضرت علی علیه السلام ،‌  به فاصله زمانی کوتاهی ، ایشان نیز  مسلمان شده  و اظهار اسلام کرد.جناب جعفر بن ابیطالب که بعدها  به "جعفر طیار "معروف شد ، دومین مرد مسلمان  است.هم  بسیار زیبا و هم  در اخلاق بسیار ممتاز بود.روزی پیامبر به جناب جعفر فرمودند : شما در شکل و شمایل و اخلاق  ، به من شباهت داری .

جناب جعفر ، در جوانی دختری بسیار مومنه ،  عفیفه ،  صالحه و با ایمان  به نام " اسمائ بنت عمیس" ازدواج کرد.اسما بنت عمیس از زنان صاحب کمال و بسیار با فضیلت صدر اسلام بود و به پیامبر و  خاندان ایشان بسیار علاقه مند بود.او نیز از جمله معدود زنانی است که در ابتدای بعثت پیامبر اسلام ، اظهار اسلام کرده بود .در چند سال اول اسلام  که هنوز پیامبر و مسلمین ،  در شهر مکه غریب و تعداد کمی بودند  و قدرت و  حکومت ، دست کفار و مشرکین مکه بود و مسلمانان را تحقیر ، شکنجه و آزار می کردند ،  پیامبر به مسلمانان توصیه کردند ، به حبشه هجرت کنند که پادشاه مهربانی  دارد.

جناب جعفر بن ابیطالب ، برادر بزرگتر امیرالمومنین نیز همراه مسلمانان به حبشه هجرت کرد و در این سفر سرپرست مسلمانان بود.پادشاه حبشه به نام نجاشی  با صحبتهای جناب جعفر ، مسلمان شد و  مسلمانان در کشور او ، بعد از آن ،،از آزادی عمل بیشتری برخوردار شده و مورد محبت بیشتر او قرار گرفتند.در زمان اقامت جناب جعفر و اسمائ بنت عمیس ، اولین فرزند آنها در  حبشه متولد شد.نامش را "عبدالله" گذاشتند

 یعنی بنده خدا.

در سالهای بعد نیز صاحب فرزندان پسر دیگری شدند .یکی از آنها را به احترام پیامبر  "محمد " گذاشتند و دیگری را "عون " یعنی کمک کار .

چند سال از اقامت آنها در حبشه گذشت و عبدالله پسر آنها نیز ۶ ساله شد .اوضاع مسلمانان در مکه بهتر شده بود لذا جناب جعفر طیار با همسر و فرزندانش به   خدمت پیامبر رسیدند .آمدن آنها مقارن شد با فتح خیبر به دست امیرالمومنین علی علیه السلام .جناب جعفر و امیرالمومنین علی  علیه السلام دو برادری بودند  که هر دو  افتخار اسلام بودند و پشت و پناه پیامبر لذا رسول خدا فرمودند::نمی دانم از کدام اتفاق بیشتر خوشحال بشوم از آمدن جعفر یا فتح خیبر به دست  حضرت علی علیه السلام.

جناب جعفر و حضرت علی علیهما السلام ، در مدینه و در  خدمت پیامبر و محله بنی هاشم   و در مجاورت مسجد النبی  زندگی می کردند.

پسران  و دختران آنها نیز کم کم بزرگ می شدند  و  جلو چشم پیامبر رحمت تردد می کردند. یک روز پیامبر که به پسران  و  دختران جناب جعفر و حضرت علی علیهما السلام     نگاه می کردند ، فرمودند : پسرهای  ما برای دخترهای ما و دخترهای ما برای پسرهای ما برای ازدواج مناسب هستند.

یعنی پسران جناب جعفر  با دختران حضرت علی علیه السلام برای ازدواج مناسب هستند .همچنانکه جناب جعفر در شکل و شمایل ، شبیه پیامبر بود، فرزندش جناب "عبدالله بن جعفر" نیز اینچنین بود که یک بار رسول خدا نیز فرمودند : "عبدالله در شکل و شمایل و  اخلاق به من رفته است".

 عبدالله بن جعفر با امام حسن و امام حسین ، پسر عمو و با یکدیگر بسیار رفیق بودند و هر روز یکدیگر را می دیدند ‌. همچنانکه پدر و مادر هایشان  نیز  با هم  بسیار رفیق،  مهربان  صمیمی  بودند  .

امام صادق علیه السلام می فرمایند : تنها کودکانی که با پیامبر ،‌بیعت ایمانی کردند و پیامبر بیعت آنها را پذیرفت؛ امام حسن ،‌امام حسین و عبدالله بن جعفر بودند.

در سال هفتم یا هشتم هجرت ،‌جنگ موته پیش آمد و جناب جعفر برای جهاد از طرف پیامبر به آنجا رفت و به عنوان یکی از فرماندهان مهم لشکر اسلام منصوب شد.متاسفانه در آن جنگ به شهادت رسید و دستانش را قطع کردند .پیامبر فرمودند: جعفر به شهادت رسید و عوض دو دستی که از او قطع شد ، خدا دو بال به او داد که با ملائکه در بهشت پرواز می کند.با فرمایش پیامبر ، جناب جعفر به  جعفر طیار معروف شد.یعنی جعفر بسیار پرواز کننده.

پیامبر که صحنه شهادت جناب جعفر را از راه بسیار دور در مدینه دید ،‌در حضور مسلمین خبر لحظه به لحظه شهادت ایشان را اعلام می فرمودند.بعد به خانه جناب جعفر آمده و به همسر و فرزندانش تسلیت گفتند.۳ روز آنها را پذیرایی کرده و بر آن فرزندان یتیم بیش از گذشته مهربانی می فرمود.جناب جعفر ، کودکی خوش استعداد ، با هوش و خلاق بود.روزی با آب و خاک برای خودش گل بازی می کرد و چیزهایی درست می کرد.پیامبر به او فرمودند : چه می کنی ؟ گفت : چیزهایی درست می کنم .می خواهم آنها را بفروشم و پول در بیاورم و خرما بخرم و....پیامبر برای او دعا کردند که خدا به اموال او برکت دهد .دعای پیامبر مستجاب شد و جناب عبدالله بن جعفر ، پس از شهادت پیامبر ، به تدریج یکی از بزرگترین تجار معروف عرب شد.در سال دهم هجرت ، پیامبر در غدیر خم ، امیرالمومنین علی علیه السلام را به عنوان جانشین و خلیفه و وصی خود از طرف خدا اعلام کردند و به مسلمانان دستوردادند به عنوان امیرالمومنین و وصی و خلیفه من از طرف خدا ، با ایشان بیعت کنید.همچنین پس از امیرالمومنین  ، امام حسن و پس از ایشان ،امام حسین ، امام و خلیفه و وصی  من هستند.مسلمانان ، شنیدند ‌عده ای از روی ایمان و اعتقاد و از روی شوق و رغبت و عده ای با اکراه و زبانی به ناچار اقرار کردند هر چند  به قلب  و اعتقاد آنها این مطلب راه نیفتاده بود.امام حسن وامام حسین و جناب عبدالله بن جعفر و اسما بنت عمیس و  بنی هاشم نیز حضور داشتند و از روی شوق و رغبت  و ایمان و اعتقاد با امیرالمومنین بیعت کردند بعد از سه ماه .در سال دهم هجرت ، پیامبر به شهادت رسیدند.بنی هاشم و از جمله عبدالله بن جعفر بر بیعت خویش بر امامت و وصایت و خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام باقی ماندند .آنهایی که مخالف امامت و خلافت حضرت امیرالمومنین علیه السلام بودند ،‌فرمایش پیامبر را زیر پا گذاشتند و از امامت و خلافت و حکومت امیرالمومنین ممانعت کردند،‌ ایشان را مجبور به بیعت خود کردند.به خانه امیرالمومنین و حضرت زهرا حمله کرده و حضرت زهرا را به شهادت رساندند.در مراسم تشییع جنازه ایشان ، امام حسن ،‌امام حسین ، عبدالله بن جعفر و زنان و مردان بنی هاشم نیز حضور داشتند.بعد از شهادت جناب جعفر طیار ، ابوبکر از همسرش اسما بنت عمیس خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد.ابوبکر بعد از شهادت پیامبر  ، مدعی خلافت شد و ‌دو سال  حکومت کرد و سپس در گذشت.سپس عمر به حکومت رسید و ۱۰ سال حکومت کرد در گذشت و پس از او عثمان به مدت ۱۳ سال حکومت کرد و در گذشت .بعد از ۲۵ سال ، حکومت و خلافت ظاهری بر مسلمین به امیرالمومنین علی علیه السلام رسید.امیرالمومنین علی علیه السلام ، پس از وفات  ابوبکر ،‌با همسر او ،‌اسما بنت عمیس ازدواج کردند و از او صاحب فرزند شدند.در حدود سال ۱۷ هق ، زمانی که جناب عبدالله بن جعفر،‌ جوانی مومن ،  زیبا ، و اهل کسب و کار بود ،‌ با توجه به سوابق فرمایش  پیامبر و شناختی که امیرالمومنین از وی داشتند ،‌ به خواستگاری دختر عموی خود حضرت زینب آمد و امیرالمومنین علی علیه السلام با افتخار قبول کردند.عبدالله بن جعفر،  داماد حضرت امیرالمومنین شده بود در حالی که مادرش اسما بنت عمیس نیز همسر حضرت شده بود.

و با این ازدواج ،‌ ارتباط فامیلی و روابط رفاقت و ارادت جناب عبدالله بن جعفر با امیرالمومنین علی علیه السلام ، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بیشتر و قوی تر شده بود.

جناب عبدالله بن جعفر ، از محضر علمی و معنوی امیرالمومنین علی علیه السلام استفاده می کرد و زیر نظر حضر تربیت می شد و از حضرت پیروی نموده و از  دستورات حضرت ، اطاعت می نمود.امیرالمومنین علی علیه السلام نیز خیلی به او لطف و محبت داشتند و مانند فرزند خود او را دوست داشت و سعی می کردند از جان و مال و فرزندان او حفاظت می کردند.

حاصل ازدواج جناب عبدالله بن جعفر با حضرت زینب ،چند فرزند شدند.نام یک فرزند پسر خود را"علی " گذاشتند بخاطر عشق و علاقه ای که به ایشان داشتند.نام یکی را" عون" ، نام یکی را "محمد" و نام یک فرزند را "عباس " و نام تنها  دختر خود را "ام کلثوم "نهادند.

 عبدالله بن جعفر و همسر بزرگوارشان حضرت زینب سلام الله علیها ، فرزندان خود را با اعتقادات و معارف ، اخلاق و آداب و سنن اسلامی و تاریخ اسلام و....آشنا کردند و در تربیت علمی و معنوی آنها کوشیدند.

حضرت زینب و جناب عبدالله بن جعفر ، فقیه در دین اسلام  و مفسر قرآن و محدث بودند.آنها از محضر امیرالمومنین ،امام حسن و امام حسین کسب علم و معرفت می نمودند.حضرت زینب ، خطبه فدک را از مادرشان شنیده و نقل کردند .جناب عبدالله بن عباس معروف به ابن عباس که از اصحاب خاص امیرالمومنین علی علیه السلام است ، خطبه فدک  را از حضرت زینب نقل می کند در حالی که در آن دوران ، حضرت زینب ، کودک بودند.حضرت زینب ، احادیث و فرمایشات و خاطرات زیادی از پیامبر ، حضرت زهرا ،امیرالمومنین ، امام حسن و امام حسین داشتند که برای همسر و فرزندان خود بیان می نمودند .همچنین جناب عبدالله بن جعفر نیز از خاطرات اقامت در حبشه و مسلمانان و تاریخ صدر اسلام و...برای همسر و فرزندانش سخن می گفت .آنها به خوبی از حقایق اسلام آگاه بودند و از خطر انحراف اسلام توسط حکومت غاصب بنی امیه نگران و ناراحت بودند.

برخی ادعا کرده اند که جناب عبدالله بن جعفر در فتوحات شام در  زمان حکومت عمر ، شرکت داشته و۵۰۰ سرباز زیر دست او بوده و در آن زمان از فرماندهان لشکر اسلام بوده است‌.جناب عبدالله مانند پدر خویش جناب جعفر طیار ، شجاع و با شهامت بود و از  فنون رزمی و نظامی آگاه بود.وقتی پس از  ۲۵ سال  از شهادت پیامبر اسلام ،  خلافت و  حکومت ظاهری رسمی به  امیرالمومنین علی علیه السلام رسید و حضرت به کوفه ، تشریف بردند ، جناب عبدالله بن جعفر نیز به همراه حضرت زینب و فرزندانشان به کوفه رفت و در خدمت حضرت بود.او در امور حکومت ، یار باوفای امیرالمومنین و مورد اعتماد حضرت بود و هر کاری از دستش بر می آمد ، در جهت تقویت حکومت حضرت انجام می داد.او کاتب امیرالمومنین علیه السلام در حکومت ایشان بود.و از نامه های محرمانه حضرت به افراد و شخصیتها و ....نیز آگاه بود .وی ملازم حضرت بود و بسیار از خطبه ها و کلمات قصار حضرت را در دوران حکومت ۵ ساله ایشان ، از خود حضرت شنیده بود که بخشی از آنها بعدها در قرن پنجم توسط سید رضی در  کتاب تهج البلاغه، جمع آوری و منتشر شد.

جناب عبدالله بن جعفر در جنگهای جمل ، صفین بر علیه دشمنان حضرت شرکت داشت و جزو فرماندهان مهم نظامی امیرالمومنین بود و از ایشان شجاعتها و رشادتهایی بروز و ظهور یافت‌.او از صمیم قلب ، امیرالمومنین و اهلبیت را دوست داشت  و  با دست و زبانش آنها را یاری می کرد.او در اوج قله ایمان و کمال بود و کاملا رعایت حرمت و عظمت شان و جلال حضرت زینب را می نمود و از هیچگونه خدمتی به ایشان دریغ نمی ورزید.آنها دو بزرگوار عاشق و دلباخته یکدیگر بودند.عبدالله بن جعفر از تجار بزرگ عرب بود و در سخاوت و بزرگواری و رسیدگی به امور فقرا و مستمندان  و ایتام و نیازمندان ممتاز بود به او "بحر الجود " می گفتند.وقتی به عموم مردم و افراد فقیر و نیازمند این چنین رسیدگی می کند ،به طریق اولی به همسر محبوبش حضرت زینب  ، کاملا رسیدگی می کرد.

حضرت زینب سلام الله علیها از نظر منزل و امکانات رفاهی در وسعت بوده و از خدم و حشم شایسته ای برخوردار بودند.این بانوی  مکرمه ، عقیله بنی هاشم بود و مورد احترام تمام فامیل و طایفه و محله و شهر و دیار خود بود.در سختی و آسایش  همراه و همیار همسر مهربان خود عبدالله بن جعفر بودند و بالعکس .

هنگامی  که ابن ملجم ملعون ،  امیرالمومنین علی علیه السلام  ، را به شهادت رساند ،آنقدر از فراق امیرالمومنین سوخت و متاثر شد و گریه کرد که خدا می داند و بغض و کینه این ملجم ، بخاطر این جنایت سراسر وجود را گرفته بود .حتی به نقلی  از امام  عبدالله بن جعفر در خدمت امام حسن مجتبی  علیه السلام اجازه خواست که او را به او دهند تا به قتل رسانده و به سزای اعمالش برساند تا قدری قلب مجروحش ،  آرام شود و به او چنین اذنی داده شد و او را به قتل رسانده و از او انتقام گرفت .البته برخی نیز مدعی هستند که قول دقیقتر و محققانه تر این است که امام حسن مجتبی علیه السلام او را قصاص نموده و به قتل رساندند.به هر حال دل او داغدار بود در این مصیبت ، خصوص آنکه همان شب که حضرت در مسجد کوفه توسط ابن ملجم ملعون مورد حمله با شمشیر زهر آگین  قرار گرفتند ، افطار مهمان حضرت زینب و عبدالله بن جعفر بودند.خدا می داند ،‌حضرت زینب و سایر فرزندان امیرالمومنین ،چه کشیدند در این مصیبت بالاخص امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام .

به هر حال  بعد از شهادت امیرالمومنین   ، معتقد به امامت و اطاعت از امام حسن  بود و از اصحاب خاص آن بزرگوار به شمار می آمد.بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز معتقد به امامت و اطاعت از امام حسین علیه السلام بود .او خود  را فدایی اهلبیت علیهم السلام و مطیع ایشان می دانست و از بذل مال ،آبرو ، جان در راه آنها به وقت نیاز ،  دریغ نمی ورزید .فرزندان خود را عاشق اهلبیت تربیت نموده بود.بعد از حکومت معاویه ، یزید بر تخت حکومت تکیه زد و از عمال و والیان خود در بلاد شام ، عراق ، حجاز و...خواست از برای او برای خلافت و حکومت ، بیعت بگیرند.همچنین به عمال خود در حجاز نوشت و از شخصیتهای بزرگ حجاز مانند امام حسین علیه السلام و....بیعت بگیرد و اگر از بیعت خودداری کردند ،سر آنها را از بدن جدا و برایش به شام بفرستد.حاکم مدینه از طرف یزید ، مطلب را به امام حسین علیه السلام نشان داد واز ایشان خواست بیعت کنند، حضرت ،‌ مدتی از او مهلت خواستند و سپس شبانه از مدینه با اهل و خاندان خویش برای حفظ جان ،‌خارج شدند.حضرت زینب  به اتفاق سایر برادران و خواهران خود و جمعی از اولادشان با امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شدند و حضرت را همراهی نمودند.امام حسین علیه السلام و همراهان ایشان مدتی در مکه و در جوار بیت الله اقامت کردند.در آنجا بودند که با خبرشدتد برخی از مامورین یزید ، قصد دارند ایشان را مخفیانه ترور و به شهادت برسانند لذا هم برای حفظ جان  و هم برای اینکه حرمت کعبه و منطقه حرم با قتل ایشان شکسته نشود ، قصد خروج از مکه داشتند که در این ایام ، نامه  اشراف و بزرگان کوفه از شیعیان  وغیر شیعه ، پیاپی به یوی ایشان ارسال می شد که به کوفه بیایید که ما هم یزید را قبول نداریم و حاکمهای از جانب او را قبول نداریم و شما را قبول داریم و اگر به سوی ما بیایید و با خبر شویم ، حاکم او را  بیرون می اندازیم .در چنین شرایطی بود که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، جناب مسلم بن عقیل را به سمت کوفه اعزام نمود تا اوضاع و احوال مردم   کوفه و صحت و سقم ادعاهای ایشان را برای حضرت گزارش دهد .جناب مسلم بن عقیل نیز پس از رسیدن به کوفه و تحقیق ، برای امام حسین علیه السلام نوشت که به حسب ظاهر ،‌راست می گویند و اماده هستند.امام حسین علیه السلام نیز به سمت کوفه رفتند که در آنجا لشکر ابن زیاد جلو حضرت را گرفته ، و از ورود ایشان به کوفه جلوگیری نمود و در کربلا امام حسین و اصحاب و یاران را به شهادت رساندند.سرمطهر امان حسین علیه السلام و اصحاب و جوانان بنی هاشم را از بدن جدا کرده و به شام نزد یزید فرستادند.زنان و فرزندان و غلامان و کنیزان آنها را نیز اسیر کرده ، ابتدا در کوفه زندانی نمودند و سپس به امر یزید به شام بردند .در کوفه وشام حضرت زینب سلام الله علیها ، جنایات بزید و لشکر او و بی حرمتیهای آنها را به خاندان پیامبر افشا می کردند و ابن یزید و یزید و اطرافیان آنها را مفتضج و رسوا نمودند .در مصیبتها ، صبر کردند.اشکها کردند و ناله ها نمودند .ولی با افشاگری حضرت زینب و اسرای خاندان نبوت که دراس همه آنها امام سجاد علیه السلام بودند ،‌ و ادامه سیاست افشاگری آنها ، تبلیغات  سو حکومت یزید ، خنثی شد و آنها مفتضح شدند.چند ماه از رفتن امام حسین علیه السلام و همراهان ایشان گذشته بود و اینک کاروان اسرا به مدینه وارد شد.جناب عبدالله بن جعفر که در این سفر همراه امام حسین علیه السلام نرفته بود ،‌نگران جان امام حسین علیه السلام و همراهان ایشان بود.نگران همسر عزیز و با وفایش بود که همراه با دو فرزند عزیزش ، امام حسین علیه السلام را همراهی کردند .ناگهان خبر شهادت امام حسین علیه السلام و برادران حضرت و جوانان بنی هاشم را شنید.از شهادت دو فرزند دلبندش در راه امام حسین علیه السلام با خبر شد .از اسارت بازماندگان کاروان حسینی مطلع شد که رهبری آنها را همسرش حضرت زینب سلام الله علیها به حسب ظاهر عهده دار بود ، بسیار متاثر شد و نالان و محزون .خدا می داند به او چه گذشت و به تدریج حضرت زینب ، همسر باوفایش ، جنایات بنی امیه را برای همسرش بیان می نمود و او اشک می ریخت و ناله می زد و می سوخت .اگر این است تاثیر شنیدن ، شنیدن کی بود مانند دیدن .پس چه گذشت به حضرت زینب سلام الله علیها که تمام این سفر را حاضر بوده و تمام مصیبتها را از نزدیک لمس کرده و با تمام وجودش درک نموده است .ایا می تواند آنها را فراموش کند.پس طبیعی بود که عمرش چندان دوام نیاورد .جگرش سوخته بود و از ته دل ، آه می کشید و روضه مصایب امام حسین علیه السلام می خواند.دو فرزند جناب عبدالله بن جعفر و حضرت زینب ، به نام محمد و عون در جریان کربلا ، به شهادت رسیدند و داغی بر داغهای حضرت زینب ، اضافه شده بود.وقتی غلام عبدالله بن جعفر ، خبر شهادت آن دو فرزند عبدالل بن جعفر را شنید و دید عبدالله بن جعفر متاثر شده ، بی ادبی و جسارت کرد به امام حسین علیه السلام و گفت : این مصیبت به ما از ناحیه حسین (علیه السلام )‌رسید.جناب عبدالله بن جعفر بسیار غضبناک و عصبانی شد و به او خطاب کرد : ای پسر زن زشت رو ، دهانت را ببند و با کفش به سر و صورت او می زد و می گفت : به خدا قسم ، اگر من نیز در کربلا و محضر امام  حسین علیه السلام بودم ، جانم را تقدیم حضرتش می کردم و حسرت می خورم چرا از این فیض شهادت محروم شدم اما تنها دل خوشی ام این است که دو پسرم در محضر حضرتش و برای دفاع از ایشان به شهادت رسیدند.اما با توجه به عشق و علاقه فوق العاده جناب عبدالله بن جعفر ،‌به امام حسین علیه السلام و اعتقاد به امامت و اطاعت از ایشان چگونه بود که در کربلا حضور نداشت  و امام حسین را همراهی نکرد .محققین به دنبال پاسخی برای این سوال می گردند.به نظر بزرگانی مانند علامه حلی و....با توجه به شخصیت والای جناب عبدالله بن جعفر بعید است که ایشان مرتکب گناه و تقصیر و کوتاهی در یاری امام حسین علیه السلام نموده باشد و شان و جلالت ایشان بالاتر از آن است که چنین حرفی درباره ایشان زده شود.هر چه بوده ایشان معذور بوده است‌ و دلیلی موجه برای نرفتن وی وجود داشته است.همچنانکه محمد حنفیه و عبدالله بن عباس  نیز در این وضعیت مشابهی مانند او قرار دارند و آنها نیز نرفته اند.شان این سه نفر اجل از آن است که تقصیر و کوتاهی کرده باشند و عذر موجهی داشتند.ممکن است از ناحیه حضرت امام حسین علیه السلام ماموریت داشتند که در مدینه بمانند که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و شهادت جوانان بنی هاشم و..یتیم شدن فرزندان و بی سرپرست شدن آنها ، در میان  بنی هاشم  ،افراد متشخص و بزرگی مانند این سه نفر باشد که به امور بنی هاشم و بازماندگان رسیدگی کنند.یا بیمار بودند در موقع حرکت امام حسین علیه السلام و جهاد از آنها برداشته شده بوده است و توان دفاع بدنی از امام حسین علیه السلام نداشتند.

اتفاقا در مورد ابن عباس معروف و مشهور است که در اواخر عمر نابینا شده بود و خادمش او را از این طرف به آن طرف می برد.در مورد محمد حنفیه ،‌ نیز گفته شده است که در دستش مجروح بوده است و توان جهاد نداشته است.او به امام حسین علیه السلام گفته بود : به خدا قسم توان گرفتن شمشیر و نیزه  را ندادم و الا حتما با شما همراه می شدم .حضرت ، به او فرمودند : شما در مدینه بمان و گزارش تحرکات دشمن را به من بنویس که مکاتباتی نیز با امام حسین علیه السلام رد و بدل شده است و امام حسین علیه السلام نیز قبل از رفتن از مدینه ، وصیت خود را به او دادند و بعد از شهادت حضرت منتشر شد.بنابراین ماموریت خاص داشته است که در مدینه بماند.آنهایی که بیماری او را بیان کرده اند ، در ادامه متذکر شده اند که در عین حال خواست ، حضرت را همراهی کند و با ایشان حرکت کند که حضرت ، اجازه ندادند.در مورد جناب عبدالله بن جعفر نیز همین مطلب ،‌مطرح شده است .در برخی از مدارک و مستندات ذکر شده که جناب عبدالله بن جعفر،  دید چشمش بسیار ضعیف شده بود و ناتوان نیز بود و از کهولت سن نیز رنج می برد .در عین حال خواست با حضرت ،همراه شود که امام حسین علیه السلام راضی نشده و اجازه ندادند .او گقت : حال که اجازه نمی دهید من در خدمت شما بیایم پس اجازه بدهید دو فرزندم شما را همراهی کنند که حضرت اجازه دادند و در کربلا نیز به فیض شهادت رسیدند .جناب عبدالله بن جعفر از اینکه نتوانسته بود در رکاب آنحضرت باشد ،‌ حسرت می خورد همچنانکه محمد حنفیه و عبدالله بن عباس نیز اینگونه بودند.در پایان در عظمت حضرت زینب سلام الله علیها این مطلب را در کمال صداقت و راستی بیان می نمایم که من نتوانسته ام تاکنون آنچنانکه اوج شخصیت علمی و معنوی حضرت زینب سلام الله علیها است ، ایشان را بشناسم ‌من که سهل است ، سایر محققین و  اساتید برجسته حوزه علمیه و مراجع تقلید نیز به این حقیقت معترف هستند.شخصیت حضرت زینب آنقدر در اوج است که هر چه خطبای فصیح و بلیغ در طول تاریخ از عظمت  علمی و معنوی ایشان دم زنند و نویسندگان و محققان کتاب بنویسند و جن و انس از افراد غیر معصوم پشت به پشت هم دهند ، باز هم نمی توانند حق حضرت زینب را ادا کنند و به کنه شخصیت علمی و معنوی ایشان برسند .حضرت زینب سلام الله علیها ،‌شخصیت برجسته علمی و معنوی است که درباره ایشان گفته شده است که از عصمت برخوردار هستند و از علم لدنی برخوردار بوده و از اسرار آگاه بودند .امام سجاد علیه السلام در مورد ایشان فرموده اند که فهمه غیر مفهمه و عالمه غیر معلمه .

کسی که مطیع محض امیرالمومنین ، امام حسن ، امام حسین و امام سجاد علیه السلام بوده که به کجا در رشد علمی و معنوی و تهذیب نفس و کمال می رسد؟‌لذا اگر ولایت تکوینی  بر اشیا عالم داشته باشد و جن و انس و ملک در تحت فرمان حضرتش باشند و آه و نفرینش ، زمین و زمان را به هم زند و دعایش فوری به اجابت رسد و بیماری بیماران صعب العلاج با یک توسل ایشان خوب شود و مرده زنده شوند ، جای شک و شبهه ای نیست.دین با قیام امام حسین علیه السلام و شهادت ایشان و جوانان بنی هاشم و اصحاب پاکش باقی ماند و اگر حضرت زینب و سخنرانیهای آتشین و افشاگرانه ایشان نبود ، شهادت امام حسین  و برکات آن در کربلا می ماند و اینهمه آثار و برکات آشکار نمی گشت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.